من کیستم - Who am i

من کیستم؟
Who am i ?


I still do not know who I am??

You think you know?

Let me know if you have any ideas
من خودم هنوز نمی دونم من کی هستم؟!؟!!                 
فکر می کنید شما بدانید ؟
اگر نظری دارید به من بگویید:

I'm proud to say "I'm Iranian!" No, I am not a terrorist, I don't live in a tent on a desert.

I speak Farsi/Persian, not Arabic!! ( 'Farsi' is a term imposed on 'Persian (Parsi)' language after Arabians' invasion on ancient Persia, "just" because the Arabians were not able to utter the voice 'P'.)



. Iran is pronounced "EERAUN" and not "I-ran" ( It's not track & field) News flash: Iran and Iraq are TWO!!different countries, Middle East is a region and NOT a continent, And camels are not our way of transportation.

Belly dancers are NOT strippers (no sex in the Champagne room ;) . Belly dancing is an Arabic dance (go figure), it never came from Iran.

... Each time you play a game of chess to improve your intellect, keep in mind that it was Persians who gave you your game. Iranian women are just as out spoken (if not more) and liberal as European women, And what the hell is "soccer"?? We also call it FOOTball.



Iran is the first country on earth to have a lion (male) and a sun (female) for its symbol; and the colors red, white, and green for a flag, A beautiful country. The best of the Middle East. Allow
me to introduce myself: I'M PERSIAN, and my land is IRAN

بغا ، وزرکه ، ائورامزدا
خدای بزرگ است ، اهورا مزدا
III >>II>>III>>>I>>II>>II<


در سوم امرداد یک سال مانده به انقلاب 57 در بیمارستان ایران مهر تهران در ساعت شش بعد از ظهر توسط دکتر جهانشاه صالح به دنیا آمدم ...



پدرم محمود نامی بود که در سال 79 مرحوم گشت و هفت پشتش تهرانی بودند . از آن روی در خاتمه فامیلی بنده تهرانی هم قرار دارد....مادرم که عاشقش هستم نیز تهرانی و ریشه یزدی و زرتشتی دارند...مریم بانو صدایش می کنند....



خواهری دارم چون گل سرخ...پونه



اما.. مدتی گذشت و پویا کمی بزرگ شد....



. پسرکی بازیگوش بوده و دائما" با دست و پای زخمی به خانه می امد...مدرسه و راهنمایی و دبیرستان گاهی از دستش در غذاب بودند....



..اما معلمین بیچاره جز فحش دادن به اجدادم ،کار دیگری از دستشان بر نمی آمد....



با کمال شرمساری باید بیان کنم که 3 بار عاشق شدم....که هر سه خوردند به دیوار



روزها گذشت

.............
.تا اینکه به موسیقی علاقه مند شدم. از آن روز آرام گشته و گوشه ای گیتار خود را می نواختم تا اینکه تار و دف را نیز آموختم......گیتارم را حسن شماعی زاده با خود برد و تارم هم اکنون گوشه اتاق است......
وقتی بزرگ تر گشتم ، به آدمی بازگشتم و راه بهتری را برگزیدم..



در تهران بزرگ شدم ولی دست خودم نبود. .!! سرانجام چون عاشق ایرن بودم تحصیلاتم در زمینه تاریخ و باستان شناسی ادامه دادم و سالهاست كه در باره تاريخ ايران مطالعه و تحقيق می کرده و همی خواهم کرد........

.به قول امام : نهضت ادامه دارد....



..سرانجام پس از 4 سال کشمکش شبانه روزی در دانشگاه با بسیج دانشجویی و حراست، و انجمن اسلامی.... بالاخره .دانشگاه آزاد اسلامی مجبور شد یک فقره لیسانس در رشته مورد علاقه ام یعنی دیرینه شناسی یا همان باستان شناسی به زور به من بدهد ........ تقريبا" به تمام ايران و آسیا و خاورمیانه سفر كرده ام.

در ایران مدت 9 سال در مجموعه ایرانگردی و جهانگردی مشغول به کار بودم و در سمتهایی چون : مدیر آژآنس مسافرتی و گردشگری ، راهنمای تور ، راهنمای موزه ، بخش حراست و مرمت آثار باستانی ، مشاوره گردشگری سازمان میراث فرهنگی ، مدرس تاریخ هنر در دانشگاه و مدرس مدیریت گردشگری و راهنمای گردشگران در تمامی سایت های تاریخی ایران هی خاک خوردیم و هی غصه.....بیشترین خاک را در ارگ بم خوردم ، چون 6 ماه از طرف میراث فرهنگی قبل از زلزله بم در آنجا بودم..تحصیلاتم را در رشته زبانهای باستانی ایران ادامه دادم .....نمی دونم چرا....شاید بخاطر این بود که حرف ادم امروزی را راحت نمی فهمم.....هم به گویش هخامنشی سخن می رانم و  هم پهلوی ساسانی را بلد هستم ......یک مدرک افتخاری ، نصیب اینجانب از یک دانشگاه بیگانه بخاطر تحقیقاتم نیز ، شده است....یا گردیده است !؟!؟
..نتیجه تمام سفرها و تحقیقاتم را نوشته ام...در اين زمينه كتابي در دست تهيه دارم اما پول چاپش را ندارم..می گویند فلانی لنگ شش میلیون تومان است...ناشر هم که عاشق چشم و ابرو من نیست..لذا کتاب فعلا" در لب تاپ بایگانی شده تا بلکه فرجی شود......البته خوشبختانه شندیده ام فرج نزدیک است...که انشالله خدا باعث و بانیش را معدوم نماید که ما هر چه می کشیم از همین فرج است ؟!؟!؟

حماقت من در ماه امرداد تمامی ندارد و فکر کنم تمامی حماقت هایم را از این به بعد در ماه تولدم یعنی امرداد انجام دهد....می گویند حاجت می دهد.....
در ماه امرداد به دنیا آمدم....در ماه امرداد ازدواج کردم...در ماه امرداد به دبی مهاجرت کردم..در ماه امرداد شش سال بعدش هم به مالزی مهاجرت کردم ....خلاصه این حماقتها در در ماه امرداد ، همچنان می رود تا من را از کره زمین خارج کند....

آذر ماه سال 1389 یک فقره ( فروند ) پسر کاکول زری توسط خداوند تقدیم بنده گردید ، از آن روی که پدرش باستان شناس و مادرش ، دخت ایران زمین است ، نام وی را : باربد ، برگزیدیم......باربد ، همان رامشگر به نام و بزرگ ایران زمین است که در دربار خسرو پرویز بر بط می زد و چنگ می نواخت....

در ايران كارهاي فرهنگي زيادي انجام دادم ، به کار خبر نگاری علاقه دارم .بعضی ها می گویند : پویا ، تنت می خارد !!....اما واقعا" نمی خارد ، فقط گاهی مور مور می شود......پدر من هم مرحوم محمود منصفی هم خبر نگار بود هم صاحب امتیاز کیهان ورزشی و هم استاد دانشگاه....ولی عامل استکبار نبود....

.. کلا" به کار مدیا و هنر شدیدا" دلبستگی دارم....چندین کار تلویزونی به عنوان مجری داشتم و هنوز هم دارم ... و هچنان .مقاومت می کنم........
از آن روی که دوست دارم تو هر سوراخی دستی بکنم،...دوره خلباني با هواپیمای سبک را گذرانده و دوره غواصي ، را دیده ام.....ساز هم می زنم....باستان شناس هم هستم.....با مسائل شرعی هم آشنایی دارم



این بود  خلاصه زندگی من..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر